[فعل]

ingresar

/ˌiŋɡɾesˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: ingresé] [حال: ingreso] [گذشته: ingresé] [گذشته کامل: ingresado]

1 واریز کردن به حساب بانکی گذاشتن

  • 1.Me han ingresado 500 euros por error en mi cuenta.
    1. به اشتباه پانصد یورو به حسابم واریز کرده‌اند.

2 عضو شدن پیوستن، ملحق شدن

  • 1.Creo que ingresaré a un coro el año que viene ya que me gusta muchísimo cantar.
    1. فکر کنم سال آینده به یک گروه کر ملحق بشوم، زیرا عاشق خوانندگی هستم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان