[فعل]

intervenir

/ˌintɛɾβenˈiɾ/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته: intervine] [حال: intervengo] [گذشته: intervine] [گذشته کامل: intervenido]

1 شرکت کردن (در مذاکره یا رقابت)

  • 1.En el debate intervendrán grandes personalidades del mundo de la política.
    1. شخصیت‌های بزرگی از دنیای سیاست در مذاکره شرکت خواهند کرد.

2 مداخله کردن پادرمیانی کردن، میانجی‌گری کردن

  • 1.El presidente intervino personalmente en la crisis
    1. رئیس‌جمهور شخصاً در بحران مداخله کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان