Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . برجسته
2 . رهبر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
líder
/lˈiðɛɾ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: líder]
[جمع مونث: líderes]
[جمع مذکر: líderes]
1
برجسته
پیشتاز، اصلی
1.Serena Williams es la competidora líder en este torneo.
1. "سرنا ویلیامز" رقیب اصلی در این تورنمنت است.
[اسم]
el líder
/lˈiðɛɾ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: líderes]
[مونث: líder]
2
رهبر
پیشوا
1.El líder del partido ha tenido que dimitir.
1. رهبر حزب مجبور به استعفا شد.
کلمات نزدیک
idéntico
intermediario
empobrecer
despilfarro
participativo
perteneciente
convocar
suministrar
unitario
terreno
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان