Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . برنامهریزی کردن (برای وقت خود)
2 . سامان دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
organizarse
/ˌɔɾɣaniθˈaɾse/
فعل بی قاعده
فعل بازتابی
[گذشته: me organicé]
[حال: me organizo]
[گذشته: me organicé]
[گذشته کامل: organizado]
صرف فعل
1
برنامهریزی کردن (برای وقت خود)
1.Me tengo que organizar mejor para aprovechar el tiempo.
1. باید برای وقتم بهتر برنامهریزی کنم، تا بتوانم از زمان استفاده کنم.
2
سامان دادن
ترتیب دادن، تنظیم کردن
(organizar)
1.Voy a organizar una fiesta sorpresa para mi hermana.
1. میخواهم برای خواهرم یک مهمانی غافلگیری ترتیب بدهم.
کلمات نزدیک
nunca
normalmente
nadie
música
multar
oyente
pintar
precio
qué pena
quedar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان