[فعل]

organizarse

/ˌɔɾɣaniθˈaɾse/
فعل بی قاعده فعل بازتابی
[گذشته: me organicé] [حال: me organizo] [گذشته: me organicé] [گذشته کامل: organizado]

1 برنامه‌ریزی کردن (برای وقت خود)

  • 1.Me tengo que organizar mejor para aprovechar el tiempo.
    1. باید برای وقتم بهتر برنامه‌ریزی کنم، تا بتوانم از زمان استفاده کنم.

2 سامان دادن ترتیب دادن، تنظیم کردن (organizar)

  • 1.Voy a organizar una fiesta sorpresa para mi hermana.
    1. می‌خواهم برای خواهرم یک مهمانی غافلگیری ترتیب بدهم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان