Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . نقاشی کردن
2 . خود را آرایش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
pintar
/pintˈaɾ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pinté]
[حال: pinto]
[گذشته: pinté]
[گذشته کامل: pintado]
صرف فعل
1
نقاشی کردن
رنگ کردن، کشیدن (نقاشی)
1.Mi hija suele pintar cachorros usando una plantilla.
1. دخترم عادت دارد با شابلون تولهسگ بکشد.
2
خود را آرایش کردن
(pintarse)
1.Se pinta todos los días antes de ir a trabajar.
1. او هر روز قبل از اینکه به سر کار برود، آرایش میکند.
کلمات نزدیک
oyente
organizar
nunca
normalmente
nadie
precio
qué pena
quedar
querer
rato
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان