[حالت مونث: belle][مذکر قبل از حرف صدادار: bel][جمع مونث: belles][جمع مذکر: beaux]
1
زیبا
خوشقیافه
مترادف و متضاد
joli
séduisant
sublime
abominable
affreux
hideux
laid
un(e) bel(le) homme/femme/garçon...
مردی/زنی/پسری... زیبا
1.
Elle est encore belle.
1.
او (زن) هنوز زیباست.
2.
Il est encore beau.
2.
او (مرد) هنوز زیباست.
توضیحاتی در خصوص واژه "beau"
واژه "beau" در این مفهوم به "زیبایی ظاهری یا بصری اشاره میکند و در معنی "زیبا" یا "خوشقیافه" است.
دقت کنید که این صفت ثبل از اسم به کار میرود.
2
درست
صحیح، خوب
مترادف و متضاد
adéquat
approprié
bon
défavorable
défectueux
mauvais
Il/ce n'est pas beau (de faire quelque chose)
(انجام کاری) درست نیست
1.
Ce n'est pas beau de se moquer des gens.
1.
مسخرهکردن افراد درست نیست.
2.
Il n'est pas beau de mentir.
2.
دروغ گفتن درست نیست.
3
قابل ملاحظه
قابل توجه، حسابی، کلان، زیاد
مترادف و متضاد
élevé
ignoble
un(e) beau (belle) fortune/chance/argent...
ثروتی/شانسی/پولی... زیاد
1.
Il a amassé une belle fortune.
1.
او ثروت کلانی جمع کردهاست.
2.
J'ai une belle fortune à te laisser.
2.
من ثروت زیادی دارم که برایت به ارث بگذارم.
un beau talent
استعدادی قابل ملاحظه
1.
Il a un beau talent de chanter juste.
1.
او استعدادی قابل ملاحظه دارد که درست آواز بخواند.
2.
J'ai un bon moment de parler des heures.
2.
من استعداد قابل ملاحظهای دارم که ساعتها حرف بزنم.
توضیحاتی در خصوص واژه "beau"
واژه "beau" میتواند در مفهوم "قابل ملاحظه" (در معنای غیر قابل چشمپوشی و مهم) به کار رود، این واژه در اینجا به معنای "درست و حسابی"، "حسابی" یا "جانانه" است یعنی صفتی که برای بیان "بینقص بودن" به کار میرود؛ همچنین واژه "beau" میتواند در مفهوم "زیاد" و "کلان" استفاده شود که برای اشاره به میزانی قابل توجه و غیرقابل چشمپوشی است که اغلب نیز برای امور مالی و پولی استفاده میشود.
4
وسیع
درندشت، بزرگ
مترادف و متضاد
gros
immense
médiocre
petit
un(e) beau (belle) maison/jardin...
خانه/باغی... وسیع
1.
C'est une belle maison !
1.
خانه درندشتی است!
2.
J'ai pris une belle tranche de cake.
2.
من یک تکه کیک بزرگ خوردم.
توضیحاتی در خصوص واژه "beau"
واژه "beau" میتواند در مفهوم "بزرگ" و "وسیع" استفاده شود که برای اشاره به میزانی قابل توجه و زیاد (از لحاظ فیزیکی) به کار میرود و یا میتواند در مفهوم "وسیع" برای نشان دادن وسعت و بزرگی چیزی به کار رود.
5
خوب (آب و هوا)
رضایتبخش، دلخواه
مترادف و متضاد
merveilleux
radieux
décevant
épouvantable
faire/être/devenir... beau
هوا خوب بودن/شدن...
1.
Il aime bien se promener tard durant les belles soirées d'été.
1.
او عصرهای مطبوع تابستان، خیلی دوست دارد تا دیروقت گردش کند.
2.
Il faut beau et chaud.
2.
هوا خوب و گرم است.
3.
si le temps est beau...
3.
اگر هوا خوب باشد...
beau (belle) résultat/son/affaire...
نتیجه/صدا/کار... دلخواه [رضایتبخش]
1.
Ces instruments produisent de beaux sons.
1.
این سازها صدای دلخواه را تولید میکنند.
2.
Nous sommes heureux de ce beau résultat.
2.
ما از این نتیجه رضایتبخش خوشحالیم.
[اسم]
le beau
/bo/
قابل شمارش
مذکر
6
زیبایی
زیباییشناسی
مترادف و متضاد
beauté
avoir le sens du beau
شمّ زیباییشناسی داشتن
1.
C'est pour ça que tu n'as pas le sens du beau ?