[فعل]

commencer

/kɔmɑ̃se/
فعل بی قاعده فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: commencé] [حالت وصفی: commençant] [فعل کمکی: avoir ]

1 شروع کردن آغاز کردن

مترادف و متضاد débuter entreprendre inaugurer achever clore terminer
  • 1.Cette fois, c'est à lui de commencer.
    1. این بار نوبت اوست که شروع کند.
  • 2.Je n'y suis pour rien, c'est elle qui a commencé.
    2. تقصیر من نیست، او بود که شروع کرد.
commencer quelque chose
چیزی را شروع کردن
  • 1. Elle a bien commencé son stage.
    1. او دوره کارآموزی‌اش را شروع کرد.
  • 2. La fête commence dans une heure.
    2. جشن تا یک ساعت دیگر شروع می‌شود.
commencer à faire quelque chose
شروع به انجام کاری کردن
  • Il commence à devenir un traducteur.
    کم‌کم دارد مترجم می‌شود. [کم‌کم شروع به مترجم شدن می‌کند.]
à commencer par,
شروع می‌کنیم با،
  • Tout le monde doit y mettre du sien, à commencer par vous.
    همه باید کار خودشان را ارائه کنند، شروع می‌کنیم با شما.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان