Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . مثل
2 . بهعنوان
3 . چون
4 . به محض اینکه
5 . همان طور که
6 . چه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[حرف اضافه]
comme
/kɔm/
1
مثل
مانند
مترادف و متضاد
tel
tel que
comme quelque chose
مثل چیزی یا کسی
1. Il a décidé de devenir pilote comme son père.
1. او تصمیم گرفته مانند پدرش خلبان شود.
2. J'aimerais avoir un petit animal, comme un lapin.
2. دوست دارم یک حیوان کوچک داشته باشم، مثل یک خرگوش.
2
بهعنوان
مترادف و متضاد
en qualité de
en tant que
comme quelqu'un ou quelque chose
بهعنوان کسی یا چیزی
1. Elle travaille comme infirmière à l'hôpital.
1. او بهعنوان پرستار در بیمارستان کار میکند. [او در این بیمارستان پرستار است.]
2. Je me suis inscrit comme donneur de moelle osseuse.
2. من بهعنوان اهدا کننده مغز استخوان خودم را معرفی کردهام. [من خودم را اهداکننده مغز استخوان معرفی کردهام]
3. Qu’est-ce que tu veux comme dessert ?
3. بهعنوان دسر چه میخواهی؟ [دسر چه میخواهی؟]
نکته در ترجمه
دقت کنید که واژه «به عنوان» غلط مصطلح است و بخاطر وامگیری از زبانهای لاتین وارد زبان فارسی شده و در ترجمه بهتر است حذف شود.
[حرف ربط]
comme
/kɔm/
3
چون
به این دلیل که
مترادف و متضاد
étant donné que
puisque
1.Comme elle connaît bien la situation, elle peut les conseiller.
1. چون او خیلی خوب به شرایط آگاه است، میتواند آنها را راهنمایی کند.
2.Comme j'étais malade, il est venu me voir.
2. چون بیمار بودم، او به دیدنم آمد.
4
به محض اینکه
همین که
مترادف و متضاد
alors que
1.Comme le T.G.V. quittait la gare, des retardataires sont arrivés sur le quai.
1. همین که قطار سریعالسیر ایستگاه را ترک کرد، افراد دیرکرده به سکو رسیدند.
2.Il est parti comme j’arrivais.
2. همین که من رسیدم، او رفت.
5
همان طور که
مترادف و متضاد
ainsi que
de même que
1.Elle écrit comme elle parle.
1. همان طور که حرف میزند، مینویسد.
comme prévu
همان طور که پیشبینی شده بود
1. Il connaît la route comme prévu.
1. جاده را همان طور که پیشبینی کرده بود، میشناسد.
2. Tout s'est passé comme prévu.
2. همه چیز همان طور پیش رفت که پیشبینی شده بود.
[قید]
comme
/kɔm/
غیرقابل مقایسه
6
چه
چقدر [نشاندهنده تعجب]
مترادف و متضاد
à quel point
comment
que
Comme tu as grandi !
چقدر بزرگ شدی!
Comme ils nous traitent !
این چه رفتاری است که با ما میکنند!
تصاویر
کلمات نزدیک
commando
commanditer
commander
commandement
commande
comme un chien
comme une fleur
commencement
commencer
comment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان