Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تمرکز کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
se concentrer
/kɔ̃sɑ̃tʀe/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: concentré]
[حالت وصفی: concentrant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
تمرکز کردن
1.Il faut vraiment que je me concentre sur ce problème.
1. واقعا باید روی این مشکل تمرکز کنم.
2.Les étudiants se concentrent sur l'examen.
2. دانشآموزان روی امتحان تمرکز میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
concentration
concave
concasseur
concasser
con
concentré
concept
concepteur
conception
concernant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان