Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . رقابت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la concurrence
/kɔ̃kyʀɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
[جمع: concurrences]
1
رقابت
1.Cette concurrence sera très difficile.
1. این رقابت بسیار سخت خواهد بود.
2.Vous devez faire concurrence à une autre personne.
2. شما باید با یک نفر دیگر رقابت کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
concubinage
concubin
concrétiser
concrétisation
concrètement
concurrencer
concurrent
concurrentiel
concéder
condamnable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان