Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . اعتماد داشتن
2 . در میان گذاشتن
3 . دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
se confier
/kɔ̃fje/
فعل بی قاعده
فعل بازتابی
[گذشته کامل: confié]
[حالت وصفی: confiant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
اعتماد داشتن
اطمینان داشتن
مترادف و متضاد
s'épancher
se livrer
se confier à quelqu'un
به کسی اعتماد داشتن
1. Elle s'est confiée à sa sœur.
1. او به خواهرش اعتماد داشت.
2. Eric se confie à sa grand-mère.
2. "اریک" به مادربزرگش اطمینان دارد.
3. Je ne me confie qu'à mes plus proches amis.
3. من فقط به نزدیکترین دوستانم اعتماد دارم.
2
در میان گذاشتن
بیان کردن
(confier)
مترادف و متضاد
livrer
révéler
dissimuler
taire
confier quelque chose
چیزی را در میان گذاشتن
1. Il m'a confié le secret de sa réussite.
1. او راز موفقیتش را با من در میان گذاشت.
2. Il me confia ses peines.
2. او دردهایش [غمهایش] را با من در میان گذاشت.
3
دادن
گذاشتن
(confier)
مترادف و متضاد
donner
laisser
confier quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی دادن
1. Je confie mes clefs au gardien.
1. من کلیدهایم را به نگهبان میدهم.
2. Je t'ai confié le colis, où est-ce que tu l'as mis ?
2. من بسته را به تو دادم، کجا گذاشتیش؟
تصاویر
کلمات نزدیک
confidentiel
confidentialité
confident
confidence
confiant
configuration
configurer
confiner
confins
confiné
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان