[فعل]

se confier

/kɔ̃fje/
فعل بی قاعده فعل بازتابی
[گذشته کامل: confié] [حالت وصفی: confiant] [فعل کمکی: être ]

1 اعتماد داشتن اطمینان داشتن

مترادف و متضاد s'épancher se livrer
se confier à quelqu'un
به کسی اعتماد داشتن
  • 1. Elle s'est confiée à sa sœur.
    1. او به خواهرش اعتماد داشت.
  • 2. Eric se confie à sa grand-mère.
    2. "اریک" به مادربزرگش اطمینان دارد.
  • 3. Je ne me confie qu'à mes plus proches amis.
    3. من فقط به نزدیک‌ترین دوستانم اعتماد دارم.

2 در میان گذاشتن بیان کردن (confier)

مترادف و متضاد livrer révéler dissimuler taire
confier quelque chose
چیزی را در میان گذاشتن
  • 1. Il m'a confié le secret de sa réussite.
    1. او راز موفقیتش را با من در میان گذاشت.
  • 2. Il me confia ses peines.
    2. او دردهایش [غم‌هایش] را با من در میان گذاشت.

3 دادن گذاشتن (confier)

مترادف و متضاد donner laisser
confier quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی دادن
  • 1. Je confie mes clefs au gardien.
    1. من کلیدهایم را به نگهبان می‌دهم.
  • 2. Je t'ai confié le colis, où est-ce que tu l'as mis ?
    2. من بسته را به تو دادم، کجا گذاشتیش؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان