[فعل]

consterner

/kɔ̃stɛʀne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: consterné] [حالت وصفی: consternant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مبهوت کردن بهت زده کردن، متحیر کردن

  • 1.La décision inattendue du juge a consterné le public.
    1. تصمیم غیرمنتظره قاضی جمعیت را متحیر کرده است.
  • 2.Le suicide de mon voisin m'a consternée.
    2. خودکشی همسایه‌ام مرا مبهوت کرده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان