[فعل]

déclencher

/deklɑ̃ʃe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: déclenché] [حالت وصفی: déclenchant] [فعل کمکی: avoir ]

1 به کار انداختن به راه انداختن، موجب شدن

  • 1.Ce genre d'incident pourrait déclencher une guerre.
    1. این نوع اتفاق می‌توانست یک جنگ به راه بیاندازد.
  • 2.Il a accidentellement déclenché la bombe.
    2. او تصادفا بمب را به کار انداخت [فعال کرد].

2 آزاد کردن رها کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان