[فعل]

découvrir

/dekuvʀiʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: découvert] [حالت وصفی: découvrant] [فعل کمکی: avoir ]

1 کشف کردن آشکار کردن

مترادف و متضاد dépister éventer percer repérer
découvrir quelque chose
چیزی را کشف کردن
  • 1. J'ai découvert un petit endroit très calme.
    1. من این جای بسیار آرام را کشف کردم.
  • 2. Vous allez découvrir de nouvelles méthodes.
    2. شما (به زودی) روش‌های جدیدی را کشف خواهید کرد.

2 پرده برداشتن برملا کردن

مترادف و متضاد décapoter dévoiler couvrir
découvrir quelque chose
از چیزی پرده برداشتن
  • 1. Découvrez vos intentions !
    1. مقاصد خود را برملا کنید.
  • 2. Le maire a découvert la sculpture.
    2. شهردار از مجسمه پرده برداشت.

3 دیدن تشخیص دادن

مترادف و متضاد discerner distinguer
découvrir quelque chose
چیزی را دیدن
  • 1. Du haut de la tour, on découvre toute la ville.
    1. از بالای برج کل شهر را می‌بینیم.
  • 2. Je ne suis ici que pour quelques jours et j'aimerais découvrir ce pays.
    2. چند روز اینجا هستم و دوست دارم این کشور را ببینم.

4 لباس خود را درآوردن (se découvrir)

مترادف و متضاد enlever se déshabiller
  • 1.Enfant qui se découvre la nuit.
    1. بچه‌ای که شب لباسش را درمی‌آورد.
  • 2.Je me découvre avant la prise la douche.
    2. قبل از دوش گرفتن لباسم را درمی‌آورم.

5 (هوا) باز شدن روشن شدن (se découvrir)

مترادف و متضاد s'éclaircir se dégager s'assombrir se couvrir
Il se découvre.
هوا روشن می‌شود.

6 در خود متوجه شدن متوجه شدن (se découvrir)

se découvrir (une passion pour quelque chose)
متوجه (علاقه‌ای نسبت به چیزی در خود) شدن
  • 1. Elle s'est découvert une passion pour le bridge.
    1. متوجه شد به بازی بریج علاقه دارد.
  • 2. Je me suis découvert que j'adorais la littérature.
    2. متوجه شدم که عاشق ادبیات بودم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان