[اسم]

la discrétion

/diskʀesjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 رازداری

  • 1.Comme je pouvais compter sur sa discrétion, je lui ai tout raconté.
    1. چون می‌توانستم روی رازداری‌اش حساب کنم همه‌چیز را برایش تعریف کردم.
  • 2.Elle était connue pour sa discrétion.
    2. او به رازداری‌اش مشهور بود.

2 اختیار صلاحدید، آزادی عمل

  • 1.Agir avec discrétion.
    1. با اختیار عمل کردن [رفتار کردن].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان