Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . استفاده کردن (از)
2 . قرار دادن
3 . ترغیب کردن
4 . در اختیار داشتن
5 . (روی) کمک کسی حساب کردن
6 . خود را آماده کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
disposer
/dispoze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: disposé]
[حالت وصفی: disposant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
استفاده کردن (از)
مترادف و متضاد
employer
manier
se servir de
disposer de quelque chose/quelqu'un
از چیزی/کسی استفاده کردن
1. Il dispose de nous pour progresser.
1. او از ما استفاده میکند تا پیشرفت کند.
2. Les poètes disposent des mots à leur manière.
2. شاعران کلمات را به روش خودشان استفاده میکنند.
2
قرار دادن
گذاشتن، چیدن
مترادف و متضاد
arranger
installer
mettre
placer
déplacer
déranger
disposer quelque chose
چیزی را چیدن
1. Elle dispose les livres sur l'étagère.
1. او کتابها را روی قفسه میچیند.
2. Il disposait des meubles dans la pièce.
2. او مبلمان را در اتاق میچید.
3
ترغیب کردن
واداشتن
مترادف و متضاد
exhorter
inciter
pousser
disposer quelqu'un à faire quelque chose
کسی را به انجام کاری ترغیب کردن
Ces encouragements l'ont disposé à progresser.
این تشویقها او را ترغیب کردند که پیشرفت کند.
4
در اختیار داشتن
داشتن
disposer de quelque chose/quelqu'un
چیزی/کسی را در اختیار داشتن
1. Il dispose d'assez d'argent pour mener à bien ce projet.
1. او برای خوب پیشبردن این پروژه مقدار کافی پول در اختیار دارد.
2. Je dispose de 1 000 euros sur mon compte en banque.
2. من هزار یورو در حساب بانکیام دارم.
3. Pour cette mission, vous disposez de trois techniciens.
3. برای این ماموریت، شما 3 کاردان فنی در اختیار دارید.
5
(روی) کمک کسی حساب کردن
disposer de quelqu'un
روی کسی حساب باز کردن
Tu peux disposer de moi à tout moment.
میتوانی هر وقت که خواستی روی کمک من حساب باز کنی.
6
خود را آماده کردن
(se disposer)
مترادف و متضاد
s'apprêter à
se préparer
se disposer à (faire) quelque chose
خود را برای (انجام) کاری آماده کردن
Je me disposais à aller me coucher quand tu as appelé.
وقتی زنگ زدی؛ خودم را برای خوابیدن آماده میکردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
dispos
disponible
disponibilité
disperser
dispenser
dispositif
disposition
disposé
disproportion
disproportionné
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان