Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . اقدامات
2 . دستگاه
3 . نقشه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le dispositif
/dispozitif/
قابل شمارش
مذکر
1
اقدامات
پیشگیریها (علوم نظامی)
1.L'État a prévu un gros dispositif policier.
1. دولت اقدامات مهم پلیسی را در نظر گرفته است.
2.Un dispositif ingénieux.
2. پیشگیریهای (علوم نظامی) استادانه.
2
دستگاه
ابزار، وسیله
3
نقشه
طرح، مکانیسم
1.Le dispositif de défense aérienne est revu tous les ans.
1. نقشه دفاع هوایی هر سال بازبینی میشود.
2.Un dispositif particulier empêche la surchauffe de l'appareil.
2. یک مکانیسم خاص از بیش از حد گرم شدن دستگاه جلوگیری میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
disposer
dispos
disponible
disponibilité
disperser
disposition
disposé
disproportion
disproportionné
dispute
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان