[فعل]

effectuer

/efɛktɥe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: effectué] [حالت وصفی: effectuant] [فعل کمکی: avoir ]

1 انجام دادن

مترادف و متضاد accomplir faire opérer réaliser
effectuer quelque chose
کاری را انجام دادن
  • 1. Ils ont effectué de nombreux changements.
    1. آنها تغییرات زیادی را انجام داده‌اند.
  • 2. Je devais effectuer des tâches différentes chaque jour.
    2. من می‌بایست هرروز وظایف متفاوتی انجام می‌دادم.
  • 3. On vient d’effectuer des travaux dans le bâtiment.
    3. کارهایی را در این ساختمان انجام داده‌اند.
  • 4. Un professionnel examinera le travail que j'ai effectué.
    4. یک (فرد) حرفه‌ای، کاری که من انجام داده‌ام را بررسی خواهد کرد.

2 انجام شدن (s'effectuer)

مترادف و متضاد s'executer
  • 1.Cette manœuvre s'effectue facilement.
    1. این عملیات به راحتی انجام می‌شود.
  • 2.L'inscription s'effectue en deux temps.
    2. ثبت‌نام در دو مرحله انجام می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان