[صفت]

enrhumé

/ɑ̃ʀyme/
قابل مقایسه

1 سرماخورده زکام‌شده

  • 1.Il est juste un peu enrhumé.
    1. او فقط سرما‌خورده است.
  • 2.Je suis enrhumé, mais je vais travailler.
    2. من سرماخورده‌ام، اما به سرکار خواهم رفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان