[فعل]

fréquenter

/fʀekɑ̃te/
فعل گذرا
[گذشته کامل: fréquenté] [حالت وصفی: fréquentant] [فعل کمکی: avoir ]

1 رفت و آمد کردن معاشرت کردن

  • 1.À Marseille, il fréquentait ses voisins.
    1. در "مارسی"، او با همسایه هایش رفت و آمد داشت.
  • 2.Elle ne veut plus nous fréquenter.
    2. او دیگر نمی خواهد با ما رفت و آمد کند [معاشرت کند].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان