[قید]

fréquemment

/fʀekamɑ̃/
غیرقابل مقایسه

1 غالبا به کرات، زیاد

  • 1.Cela arrive fréquemment.
    1. آن زیاد پیش می آید.
  • 2.Les employeurs logent fréquemment les travailleurs étrangers sur le lieu de travail.
    2. کارفرمایان غالبا کارگران خارجی را در محل کار اسکان می دهند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان