[فعل]

se fracturer

/fʀaktyʀe/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: fracturé] [حالت وصفی: fracturant] [فعل کمکی: être ]

1 شکستن

  • 1.Il s'est fracturé le crâne à la guerre.
    1. او جمجه اش را در جنگ شکست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان