Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . ضعیف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
fragile
/fʀaʒil/
قابل مقایسه
[حالت مونث: fragile]
[جمع مونث: fragiles]
[جمع مذکر: fragiles]
1
ضعیف
حساس، شکننده
1.Cet enfant est très fragile.
1. این بچه خیلی ضعیف است.
2.Il a les cheveux fragiles.
2. او موهایی حساسی [شکننده] دارد.
3.J'ai l'estomac fragile.
3. من معده حساسی [آسیبپذیر] دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
fracturer
fracture
fractionner
fractionnement
fraction
fragiliser
fragilité
fragment
fragmentaire
fragmentation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان