Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . شکننده کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
fragiliser
/fʀaʒilize/
فعل گذرا
[گذشته کامل: fragilisé]
[حالت وصفی: fragilisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
شکننده کردن
آسیبپذیر کردن
1.Infection qui fragilise des tissus.
1. عفونتی که بافتها را آسیبپذیر میکند.
2.La plante est fragilisée par l'invasion d'insectes.
2. گیاه با هجوم حشرات شکننده شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
fragile
fracturer
fracture
fractionner
fractionnement
fragilité
fragment
fragmentaire
fragmentation
fragmenter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان