[اسم]

le garant

/ɡaʁɑ̃/
قابل شمارش مذکر

1 ضامن مسئول

  • 1.Je dois trouver un garant.
    1. من باید یک ضامن پیدا کنم.
  • 2.Le gouvernement du Québec était le garant de ces prêts.
    2. دولت کبک ضامن [مسئول] این وام‌ها بود.

2 دلیل گواه، شاهد

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان