[اسم]

l'indigestion

/ɛ̃diʒɛstjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 سوءهاضمه دل‌درد

  • 1.Hélène a mangé trop de cerises, elle a une indigestion.
    1. "هلن" مقدار زیادی گیلاس خورده است، او دل‌درد دارد.
  • 2.J'ai une indigestion.
    2. من سوءهاضمه دارم.

2 مصرف بیش از حد افراط، بیش‌مصرفی

  • 1.Avoir une indigestion de romans policiers.
    1. افراط داشتن [کردن] در زمینه رمان‌های پلیسی.
  • 2.Ce n'est pas une indigestion.
    2. این (کار) مصرف بیش از حد نیست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان