[صفت]

interne

/ɛ̃tɛʀn/
قابل مقایسه
[حالت مونث: interne] [مذکر قبل از حرف صدادار: interne] [جمع مونث: internes] [جمع مذکر: internes]

1 داخلی درونی

  • 1.La surface interne est recouverte d'émail.
    1. سطح داخلی پوشیده از لعاب است.
  • 2.Les affaires internes de l'entreprise sont confidentielles.
    2. امور داخلی شرکت محرمانه است.

2 درون‌سازمانی درون‌موسسه‌ای

  • 1.Notre service rencontre des difficultés internes.
    1. خدمات ما با مشکلات درون‌سازمانی مواجه می‌شود.
[اسم]

l'interne

/ɛ̃tɛʀn/
قابل شمارش مذکر

3 دانش‌آموز مدرسه شبانه‌روزی

4 (پزشکی) انترن کارورز

  • 1.Interne des hôpitaux de Paris.
    1. انترن بیمارستان‌های پاریس.
  • 2.L'interne est de garde à l'hôpital.
    2. انترن در بیمارستان کشیک است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان