[فعل]

interner

/ɛ̃tɛʀne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: interné] [حالت وصفی: internant] [فعل کمکی: avoir ]

1 بستری کردن (در آسایشگاه روانی)

  • 1.Il a fallu l'interner.
    1. باید او را بستری می‌کردیم.
  • 2.Suite à une crise de démence, il a été interné.
    2. پس از یک بحران زوال عقل [جنون]، او (در آسایشگاه روانی) بستری شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان