Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . اسکیت بازی کردن
2 . سر خوردن (به خاطر محکم ترمز گرفتن)
3 . پیشرفت نکردن
4 . زنگار به خود گرفتن
5 . تعلل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
patiner
/patinˈe/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: patiné]
[حالت وصفی: patinant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
اسکیت بازی کردن
پاتیناژ بازی کردن
1.Apprendre à patiner
1. اسکیت یاد گرفتن
2
سر خوردن (به خاطر محکم ترمز گرفتن)
لیز خوردن، لغزیدن
1.Patiner sur un parquet ciré
1. روی پارکت جلا خوردهای سر خوردن
3
پیشرفت نکردن
پیش نرفتن
1.Les négociations patinent.
1. مذاکرات پیش نمیروند.
4
زنگار به خود گرفتن
(se patiner)
1.Bronzes qui se patinent.
1. برنزهایی که زنگار به خود گرفته اند.
5
تعلل کردن
1.Un politicien qui sait patiner.
1. سیاستمداری که تعلل کردن بلد است.
تصاویر
کلمات نزدیک
patine
patinage
patin à glace
patin
patienter
patineur
patinoire
patins à glace
patois
patraque
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان