Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . مجهز کردن
2 . تامین کردن
3 . فرجام خواستن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
pourvoir
/puʁvwˈaʁ/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مجهز کردن
برخوردار کردن
1.Elle est pourvue de grandes qualités.
1. او دارای ویژگیهای ممتازی است.
2.Pourvoir sa maison de toutes les commodités.
2. خانه خود را با تمام وسایل مجهز کردن
2
تامین کردن
تهیه کردن، فراهم کردن
1.Ses parents pourvoient à ses besoins.
1. والدینش نیازهای او را تامین میکنند.
3
فرجام خواستن
استیناف دادن
(se pourvoir)
1.Les parties pourront se pourvoir devant le tribunal.
1. احزاب خواهند توانست مقابل دادگاه استیاف بدهند.
تصاویر
کلمات نزدیک
pourtour
pourtant
poursuivre en justice
poursuivre
poursuite
pourvoyeur
pourvu
pousse
pousser
pousser comme de la mauvaise herbe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان