[اسم]

la pression

/pʀesjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 فشار

  • 1.Tous ne supportent pas bien la pression au travail.
    1. همه نمی‌توانند به خوبی فشار کار را تاب بیاورند [بر خود هموار کنند].
  • 2.Vérifiez la pression des pneus avant de partir.
    2. قبل از عزیمت فشار تایرها را چک کنید [بررسی کنید].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان