[اسم]

la répartition

/ʀepaʀtisjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 تقسیم توزیع

  • 1.La Croix Rouge organise une répartition de vivres.
    1. (سازمان) صلیب سرخ تقسیم آذوقه را سازمان‌دهی می‌کند.
  • 2.La répartition géographique de la population est très inégale.
    2. تقسیم جغرافیایی جمعیت بسیار نابرابر است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان