Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . (دور هم) جمع کردن
2 . دور هم جمع شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
rassembler
/ʀasɑ̃ble/
فعل گذرا
[گذشته کامل: rassemblé]
[حالت وصفی: rassemblant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
(دور هم) جمع کردن
1.La direction a rassemblé toute l'équipe en salle de réunion.
1. مدیر همهی گروه را در سالن اجتماعات جمع کرده است.
2.Le maire a rassemblé tous les habitants du village.
2. شهردار تمام ساکنین دهکده را دور هم جمع کرده است.
2
دور هم جمع شدن
(se rassembler)
1.Les manifestants se sont rassemblés place de la Nation.
1. معترضین در میدان "نسیون" دور هم جمع شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
rassemblement
rassasier
rasoir électrique
rasoir
raser
rasseoir
rassis
rassurant
rassurer
rassérénant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان