[فعل]

se rassurer

/ʀasyʀe/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: rassuré] [حالت وصفی: rassurant] [فعل کمکی: être ]

1 آرام بودن نگران نشدن

مترادف و متضاد se tranquilliser s'inquiéter
se rassurer
آرام بودن
  • 1. Rassure-toi, je ne t'ai pas oublié.
    1. آرام باش، من فراموشت نکرده‌ام.
  • 2. Rassurez-vous, ils sont arrivés à bon port.
    2. آرام باشید، به موقع رسیدند.

2 اطمینان دادن مطمئن کردن، خاطر جمع کردن (rassurer)

مترادف و متضاد rasséréner sécuriser tranquilliser affoler angoisser effrayer inquiéter
rassurer quelqu'un
کسی را خاطر جمع کردن
  • 1. La mère a rassuré son enfant inquiet.
    1. مادر، فرزند نگرانش را خاطر جمع کرد.
  • 2. Le gouvernement cherche à rassurer la population.
    2. دولت به دنبال اطمینان دادن به مردم است.
  • 3. Le médecin nous a rassurés sur leur santé.
    3. پزشک ما را درباره وضع سلامتشان خاطر جمع کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان