[فعل]

renouveler

/ʀ(ə)nuv(ə)le/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: renouvelé] [حالت وصفی: renouvelant] [فعل کمکی: avoir ]

1 نو کردن تازه کردن

مترادف و متضاد rénover
renouveler quelque chose
چیزی را نو کردن
  • 1. Il ouvre la fenêtre pour renouveler l'air de son bureau.
    1. او برای تازه کردن هوای دفتر کار، پنجره را باز می‌کند.
  • 2. J'ai acheté de nouveaux vêtements pour renouveler ma garde-robe.
    2. من برای نو کردن کمد لباس‌هایم، لباس‌های جدیدی خریده‌ام.
  • 3. Renouveler la pédagogie scolaire
    3. برنامه آموزشی را نو کردن

2 تجدید کردن

مترادف و متضاد changer
renouveler quelque chose
چیزی یا کسی را تجدید کردن
  • 1. Renouveler le personnel d'une entreprise
    1. پرسنل شرکتی را تجدید کردن
  • 2. Renouveler une équipe
    2. گروهی را جایگزین کردن

3 تمدید کردن (مدت زمان)

Renouveler un abonnement/un bail/un visa/un contrat...
اشتراکی/اجاره‌نامه/ویزا/قراردادی... را تمدید کردن

4 تجدید شدن جایگزین شدن (se renouveler)

  • 1.Les générations se renouvellent.
    1. نسل‌ها جایگزین می‌شوند.

5 تولید شدن ایجاد شدن (se renouveler)

  • 1.Je ne veux pas qu'une chose pareille se renouvelle !
    1. نمی‌خواهم که اتفاق مشابه‌ای دوباره ایجاد شود.
  • 2.Que cet incident ne se renouvelle pas !
    2. چه می‌شد اگر این تصادف ایجاد نمی‌شد!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان