Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . نو کردن
2 . تجدید کردن
3 . تمدید کردن (مدت زمان)
4 . تجدید شدن
5 . تولید شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
renouveler
/ʀ(ə)nuv(ə)le/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: renouvelé]
[حالت وصفی: renouvelant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
نو کردن
تازه کردن
مترادف و متضاد
rénover
renouveler quelque chose
چیزی را نو کردن
1. Il ouvre la fenêtre pour renouveler l'air de son bureau.
1. او برای تازه کردن هوای دفتر کار، پنجره را باز میکند.
2. J'ai acheté de nouveaux vêtements pour renouveler ma garde-robe.
2. من برای نو کردن کمد لباسهایم، لباسهای جدیدی خریدهام.
3. Renouveler la pédagogie scolaire
3. برنامه آموزشی را نو کردن
2
تجدید کردن
مترادف و متضاد
changer
renouveler quelque chose
چیزی یا کسی را تجدید کردن
1. Renouveler le personnel d'une entreprise
1. پرسنل شرکتی را تجدید کردن
2. Renouveler une équipe
2. گروهی را جایگزین کردن
3
تمدید کردن (مدت زمان)
Renouveler un abonnement/un bail/un visa/un contrat...
اشتراکی/اجارهنامه/ویزا/قراردادی... را تمدید کردن
4
تجدید شدن
جایگزین شدن
(se renouveler)
1.Les générations se renouvellent.
1. نسلها جایگزین میشوند.
5
تولید شدن
ایجاد شدن
(se renouveler)
1.Je ne veux pas qu'une chose pareille se renouvelle !
1. نمیخواهم که اتفاق مشابهای دوباره ایجاد شود.
2.Que cet incident ne se renouvelle pas !
2. چه میشد اگر این تصادف ایجاد نمیشد!
تصاویر
کلمات نزدیک
renouvelable
renouveau
renouer
renonciation
renoncer
renouvellement
renseignements
renseigner
rentabilisation
rentabiliser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان