Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . نظارت
2 . مراقبت در مرحله نقاهت
3 . ادامهدار
4 . مربوط
5 . پرمخاطب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le suivi
/syivˈi/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: suivis]
1
نظارت
کنترل
مترادف و متضاد
contrôle
supervision
le suivi de quelque chose
نظارت بر چیزی
1. Il n'existe pas de suivi du marché.
1. بر بازار نظارتی وجود ندارد.
2. Une association de défense des consommateurs assure le suivi de cette affaire.
2. انجمن دفاع از حقوق مصرفکنندگان نظارت بر این امر را تضمین میکند.
2
مراقبت در مرحله نقاهت
مراقبت، پرستاری
le suivi médical
مراقبت پزشکی
1. Il faut du suivi pour qu'on puisse guérir.
1. برای اینکه بتوانیم بهتر شویم، به مراقبت در مرحله نقاهت نیاز داریم.
2. Le suivi médical des salariés a fait régulièrement.
2. مراقبت پزشکی کارمندان مرتباً انجام شد.
[صفت]
suivi
/syivˈi/
قابل مقایسه
[حالت مونث: suivie]
[مذکر قبل از حرف صدادار: suivi]
[جمع مونث: suivies]
[جمع مذکر: suivis]
3
ادامهدار
پیوسته، مستمر، مداوم
مترادف و متضاد
assidu
régulier
épisodique
irrégulier
productions/correspondance... suivi(es)
تولیدها/مکاتبه... ادامهدار
1. Il faut avoir des correspondances suivies afin que vous parveniez à votre but.
1. شما به مکاتبات ادامهدار نیاز دارید تا بتوانید به هدفتان برسید.
2. Ils entretiennent une correspondance suivie.
2. آنها به مکاتبهای ادامهدار رسیدگی میکنند.
4
مربوط
مرتبط به هم، مرتبط
مترادف و متضاد
cohérent
décousu
incohérent
quelque chose suivi de quelque chose
چیزی مرتبط با چیزی
1. C'est une lettre suivie de votre e-mail précédent .
1. این نامهای است مرتبط با ایمیل قبلی شما.
2. Elle a fait un compte rendu suivi des derniers événements.
2. او گزارشی مرتبط با اتفاقات اخیر نوشت.
5
پرمخاطب
پرطرفدار
une émission/des conférences... suivi(es)
برنامه/کنفرانسهایی... پرمخاطب
1. Il participe des conférences bien suivies.
1. او در کنفرانسهای بسیار پرمخاطب شرکت میکند.
2. Il semble que ce parfum ne soit plus suivi.
2. به نظر میرسد این عطر دیگر خیلی پرطرفدار نیست. [دیگر آنقدر به فروش نمیرسد.]
3. Je regarde une émission toujours très suivie.
3. من یک برنامه را میبینم که همیشه پرمخاطب است.
تصاویر
کلمات نزدیک
suivez cette voiture !
suivant
suite
suisse
suinter
suivre
sujet
sulfate
sulfureux
sultan
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان