[فعل]

tracasser

/tʀakase/
فعل گذرا
[گذشته کامل: tracassé] [حالت وصفی: tracassant] [فعل کمکی: avoir ]

1 عذاب دادن نگران کردن

  • 1.Cet homme m’a tant tracassé que j’ai abandonné l’affaire.
    1. این مرد آنقدر مرا عذاب داد که رابطه (با او) را ترک کردم [رها کردم].
  • 2.La maladie de sa mère le tracasse.
    2. بیماری مادرش او را نگران می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان