خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بینایی
[اسم]
بَصَر
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَبْصَار]
1
بینایی
دید
1.لَقَد فَقَدَ بَصَرَهُ فِي ذَلِكَ الحَادِث.
او بینایی خود را در آن تصادف از دست داد.
2.لَيْسَ لَدَيْه البَصَر.
او بینایی ندارد.
کلمات نزدیک
بيع
استلقى
جالس
واقف
كاتب
مائدة
عزة
حدث
حضر
ساجد
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان