خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دخالت کردن
[فعل]
تَدَخَّلَ
فعل ناگذر
1
دخالت کردن
1.تَدَخَّلْتُ لِلْفَصْلِ بَيْنَ المُتَشَاجِرِين.
من بهمنظور جداکردن اشخاص درگیر، دخالت کردم.
2.عَلَيْهِ أَنْ لَا يَتَدَخَّلَ فِي مَوضُوعٍ يُعَرِّضُ نَفْسَهُ لِلتُّهَمِ.
او نباید در موضوعی که خویشتن را در معرض تهمت قرار دهد، دخالت کند.
کلمات نزدیک
مخبوء
عود
محصول
ملوث
لب
قلة
نوى
فالق
تهمة
زلل
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان