خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تعمیر
[اسم]
تَصْلِيح
غیرقابل شمارش
مذکر
1
تعمیر
تعمیرکردن
1.هُنَاكَ بَعْض الاَشْيَاء هُنَا تَحْتَاجُ إِلَى تَصْلِيح.
در اینجا برخی از چیزها به تعمیر نیاز دارند.
2.هُوَ جَاءَ لِتَصْلِيح سَيَّارَات مَدْرَسَتِنَا.
او آمد تا ماشینهای مدرسه ما را تعمیر کند.
کلمات نزدیک
اجتنب
دار
بطل
ليت
بعض الأحيان
أسس
حسد
حينئذ
استقام
عسر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان