1 . پرداخت کردن 2 . دور کردن 3 . پرداخت
[فعل]

دَفَعَ

فعل گذرا و ناگذر

1 پرداخت کردن

  • 1.كَمْ يَجِبُ أَن أَدْفَع؟
    چه‌‌قدر باید پرداخت کنم؟
  • 2.هُوَ دَفَعَ كُل دُيُونِي!
    او تمام بدهی‌هایم را پرداخت کرد!

2 دور کردن دفع کردن

  • 1.مَنْ دَفَعَ غَضَبَهُ دَفَعَ اللهُ عَنْهُ عَذَابَهُ.
    کسی که خشمش را دفع کند، خداوند عذابش را از او دفع می‌کند.
[اسم]

دَفْع

قابل شمارش مذکر
[جمع: دُفُوع]

1 پرداخت پرداختن

  • 1.هُوَ عَجَزَ عَنْ دَفْعِ نَفَقَاتِ دِرَاسَتِهِ.
    او قادر به پرداخت هزینه‌های تحصیلش نیست.
  • 2.يَعْمَلُ مُحَمَّد بِجِد لِدَفْعِ إِيجَارِهِ.
    محمد برای پرداخت اجاره‌بهایش سخت کار می‌کند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان