1 . ذوب شدن
[فعل]

ذَابَ

فعل ناگذر

1 ذوب شدن حل شدن

  • 1.أَشْعَلُوا النَّارَ حَتَّى ذَابَ النُّحَاسُ.
    آتش را روشن کردند تا مس ذوب شود.
  • 2.يَذُوبُ السُّكَّرُ فِي الشَّاي.
    شکر در چای حل می‌شود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان