1 . جست‌و‌جو کردن
[فعل]

فَتَّشَ

فعل گذرا

1 جست‌و‌جو کردن گشتن

  • 1.فَتَّشَ المَسْؤولُ حَقَائِبَ المُسَافِرِين.
    آن مسؤول کیف مسافران را گشت.
  • 2.قَدْ تُفَتَّشُ عَيْنُ الحَيَاةِ فِي الظُّلُمَاتِ.
    گاهی چشمه زندگی در تاریکی‌ها جست‌و‌جو می‌شود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان