خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جستوجو کردن
[فعل]
فَتَّشَ
فعل گذرا
1
جستوجو کردن
گشتن
1.فَتَّشَ المَسْؤولُ حَقَائِبَ المُسَافِرِين.
آن مسؤول کیف مسافران را گشت.
2.قَدْ تُفَتَّشُ عَيْنُ الحَيَاةِ فِي الظُّلُمَاتِ.
گاهی چشمه زندگی در تاریکیها جستوجو میشود.
کلمات نزدیک
غداة
عشية
عادي
شكا
رفات
مجرب
محمدة
مرر
مليح
ممزوج
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان