خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قله
[اسم]
قِمَّة
قابل شمارش
مونث
[جمع: قِمَم]
1
قله
1.أَنَا أَتَذَكَّرُ جَبَلَ النُّورِ الَّذِي كَانَ النَّبِي يَتَعَبَّدُ فِي غَارِ حِرَاءٍ الوَاقِعِ فِي قِمَّتِهِ.
من به یاد میآورم کوه نور را که پیامبر در غار حرا که در قله آن قرار دارد، عبادت میکرد.
2.غَطَّى الثَّلْجُ قِمَّةَ الجَبَلِ.
برف، قله کوه را پوشاندهاست.
کلمات نزدیک
لجأ
زار
تعبد
اشتاق
آلم
سعي
مشهد
رمي الجمرات
أماه
بنيتي
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان