[فعل]

آلَمَ

فعل ناگذر

1 به درد آوردن درد کردن

  • 1.رِجْلِي تُؤْلِمُنِي.
    پایم درد می‌کند.
  • 2.قَالَ صَدِيقِي: "جُرْحُ رُكْبَتِي تُؤْلِمُنِي."
    دوستم گفت: "زخم زانویم درد می‌کند."
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان