[فعل]

تَعَبَّدَ

فعل ناگذر

1 عبادت کردن

  • 1.إِنْقَطَعَ النَّاسِكُ عَنِ الدُّنْيَا وَ تَعَبَّدَ.
    آن زاهد از دنیا برید و عبادت کرد.
  • 2.كَانَ النَّبِيّ يَتَعَبَّدُ فِي غَارِ حِرَاء.
    پیامبر در غار حرا عبادت می‌کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان