خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (از روی زمین) برداشتن
2 . نگه داشتن
3 . بلند کردن
[فعل]
aufheben
/ˈaʊ̯fˌheːbən/
فعل گذرا
[گذشته: hob auf]
[گذشته: hob auf]
[گذشته کامل: aufgehoben]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
(از روی زمین) برداشتن
(از روی زمین) جمع کردن
etwas (Akk.) aufheben
چیزی را (از روی زمین) برداشتن
Lassen Sie die Papiere nur auf dem Boden liegen, ich hebe sie schon auf.
بگذار برگه ها روی زمین باشد، من آنها را جمع می کنم.
2
نگه داشتن
نگهداری کردن
etwas (Akk.) aufheben
چیزی را نگه داشتن
Die Quittung müssen Sie gut aufheben.
رسید را باید به خوبی نگه داری.
jemandem etwas (Akk.) aufheben
برای کسی چیزی را نگه داشتن
etwas (Akk.) gut/sorgfältig/... aufheben
از چیزی بااحتیاط/خوب/... نگهداری کردن
3
بلند کردن
etwas (Akk.) aufheben
چیزی را بلند کردن
1. Die Schüler wagten nicht, den Kopf aufzuheben.
1. دانشآموزان جرأت نمیکردند که سرشان را بلند کنند.
2. Sie hat die Hand zum Schwur aufgehoben.
2. او دستش را برای سوگند بلند کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
aufhalten
aufhalsen
aufhaben
aufgrund
aufgreifen
aufhebens machen
aufhebungsvertrag
aufheitern
aufheiterung
aufholen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان