خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پاره کردن
[فعل]
durchbeißen
/ˈdʊʁçˌbaɪ̯sn̩/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: biss durch]
[گذشته: biss durch]
[گذشته کامل: durchgebissen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
پاره کردن
گاز گرفتن
1.Auf diese Weise können Tiere sie nicht durchbeißen.
1. حیوانات نمیتوانند به این صورت او را گاز بگیرند.
2.Eine Ratte hat das Kabel durchgebissen.
2. یک موش صحرایی کابل را پاره کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
durchaus
durchatmen
durcharbeiten
durch die hintertür
durch abwesenheit glänzen.
durchblick
durchblicken
durchblutung
durchblutungsstörung
durchblättern
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان