خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زندانی
[اسم]
der Häftling
/ˈhɛftlɪŋ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Häftlinge]
[ملکی: Häftlings]
1
زندانی
1.Der Häftling wehrte sich gegen die Vorwürfe.
1. زندانی از خود در مقابل اتهامات دفاع کرد.
2.Einige Häftlinge lernen im Gefängnis einen Beruf.
2. برخی از زندانیها در زندان شغلی را میآموزند.
تصاویر
کلمات نزدیک
häcksel
hyäne
hyperaktiv
hysterisch
hysterie
häh
häher
hähnchen
häkchen
häkeln
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان