خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هوش
[اسم]
die Intelligenz
/ɪntɛliˈɡɛnʦ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Intelligenzen]
[ملکی: Intelligenz]
1
هوش
1.Meine Kinder haben in der Schule einen Intelligenztest gemacht.
1. بچههای من در مدرسه یک تست هوش دادند.
künstliche Intelligenz
هوش مصنوعی
Seine künstliche Intelligenz ermöglicht es ihm, jedes Problem zu lösen.
هوش مصنوعی او این امکان را برایش فراهم میکند که هر مشکلی را حل کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
intelligent
intellektuelle
intellektuell
intellekt
integrieren
intelligenzquotient
intelligenztest
intendant
intensität
intensiv
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان